کدخبر : 2933

مردی که برای قتل مادرش اسلحه خرید

قصد قتل نداشتم اما اشتباهم باعث شد مرد دلارفروشی را به قتل برسانم و خودم به اتهام قتل روانه زندان شوم و فصل آخر زندگی‌ام با چوبه دار گره بخورد. اوایل سال ۹۶، به‌ دلیل بیماری پدرم و خرج عملش نیاز به پول زیادی داشتم. اگر پول را جور نمی‌کردم، پاهای پدرم را باید قطع می‌کردند. ناچار شدم نقشه سرقت بکشم. از طرفی برادرم هم ورشکسته شده و با وجود دو فرزند کوچک به زندان افتاده‌بود و باید پول طلبکاران او را هم جور می‌کردم.

در این مطلب زندگی قاتلان و جنایتکاران معروف ایران را که سرنوشتی جز چوبه دار نداشتند، بر اساس اعترافات‌شان در دادسرا و دادگاه و به نوعی از زبان خودشان مرور می‌شود. این هفته سراغ مردی رفتیم که در جریان سرقت از دلارفروشان، مرتکب قتل یکی از آنها شد.

قصد قتل نداشتم اما اشتباهم باعث شد مرد دلارفروشی را به قتل برسانم و خودم به اتهام قتل روانه زندان شوم و فصل آخر زندگی‌ام با چوبه دار گره بخورد. اوایل سال ۹۶، به‌ دلیل بیماری پدرم و خرج عملش نیاز به پول زیادی داشتم. اگر پول را جور نمی‌کردم، پاهای پدرم را باید قطع می‌کردند. ناچار شدم نقشه سرقت بکشم. از طرفی برادرم هم ورشکسته شده و با وجود دو فرزند کوچک به زندان افتاده‌بود و باید پول طلبکاران او را هم جور می‌کردم. به همین دلیل تصمیم به سرقت از دلارفروش‌ها گرفتم اما همان‌طور که گفتم، قصد کشتن کسی را نداشتم. کلت‌ها را اواسط سال ۹۵ زمانی که برای تفریح به سلیمانیه عراق رفته‌بودم، خریدم. داستان خریدنش هم این بود که قصد کشتن مادرم را داشتم اما سرنوشت جور دیگری رقم خورد و فرد دیگری با سلاح‌ها کشته‌شد. شاید برایتان سؤال باشد چرا قصد کشتن مادرم را داشتم، مادرم وقتی ۱۳سالم بود، من را به همراه دو برادر دیگرم گذاشت و رفت. او با پدرم اختلاف داشت و خواهر هشت‌ساله‌ام را هم با خود برد که بعدا متوجه شدم به اروپا رفته‌است. دیگر از او خبر نداشتم اما کینه عجیبی در دلم نسبت به او داشتم. تا این‌که اواخر سال۹۴ در فیسبوک مادرم را پیدا کردم و وقتی با او چت کردم، متوجه شدم قرار است به‌زودی به ایران بیاید. می‌خواستم با کلت سراغش بروم و از او انتقام بگیرم اما هرگز او را ندیدم. کلت‌ها از آن به بعد پیش من ماند. تا این‌که به‌خاطر فقر مالی و نیاز شدید به پول تصمیم گرفتم از دلارفروش‌ها سرقت کنم. برای این کار یک پلاک سرقتی خریدم و روی خودرویم نصب کردم. بعد هم بی‌سیم و تجهیزات پلیس خریدم و سراغ دلارفروش‌ها رفتم. از دو نفر توانستم سرقت کنم اما نفر سوم پی به نقشه‌ام برد و مقاومت کرد. من هم ناچار شدم شلیک کنم. در همان زمان پلیس سر رسید که با تهدید اسلحه از محل فرار کردم.

پس از دستگیری متوجه شدم ماجرا آن‌طور که من فکر می‌کردم پیش نرفته و مرد دلارفروش مرده‌است. متهم به قتل شدم و اولیای دم مقتول فقط قصاص می‌خواستند و یک قدم از خواسته‌شان کوتاه نمی‌آمدند. همین باعث شد حکم قصاصم صادر و در دیوان عالی کشور تایید شود. سرانجام هم حکم قصاص مهر ماه ۹۹ در زندان رجایی‌شهر اجرا شد.

لینک کوتاه:
با دوستان خود به اشتراک بگذارید: