اخبار حوادث
پرونده قتل دختر اهوازی مختومه ماند؟
روز شنبه 16بهمن ماه سال 1400مرد جوانی به نام سجاد همسر 17سالهاش به نام غزل را در یکی از خیابانهای اهواز به قتل رساند و پس از جدا کردن سر مقتول آن را مقابل مردم به نمایش گذاشت.
تحقیقات قضایی در پرونده جنجالی قتل و سربریدن زن جوان بهدست شوهرش در اهواز با صدور کیفرخواست در دادسرا به پایان رسید و با ارسال پرونده به دادگاه قرار است بهزودی عامل این جنایت هولناک محاکمه شود.
روز شنبه 16بهمن ماه سال 1400مرد جوانی به نام سجاد همسر 17سالهاش به نام غزل را در یکی از خیابانهای اهواز به قتل رساند و پس از جدا کردن سر مقتول آن را مقابل مردم به نمایش گذاشت. قاتل و مقتول دخترعمو و پسرعمو بودند و هنگام وقوع این جنایت، تعداد قابل توجهی شاهد آن نبودند اما ساعتی بعد وقتی فیلم ضبط شده از جنایت در شبکههای اجتماعی دست بهدست شد، افراد زیادی این صحنه دلخراش را تماشا کردند و از آنچه اتفاق افتاده بود با خبر شدند.
آنطور که شواهد نشان میداد، این جنایت با انگیزههای ناموسی اتفاق افتاده و بازار گمانه زنیها در اینباره داغ بود تا اینکه چند روز بعد مادر سجاد و پدر غزل ناگفتههای اختلافات این زوج جوان را بازگو کردند. مادر سجاد در اینباره گفت: غزل با وجود اینکه یک فرزند داشت حدود 4 ماه قبل از حادثه، از خانه بیرون رفت و یک هفته بعد فهمیدیم به ترکیه رفته است. او از طریق اینستاگرام با شخصی سوری آشنا شد.
این مرد به غزل ابراز علاقه و او را وابسته خودش کرده بود. به محض اینکه غزل به ترکیه رفت، این مرد او را به عقد خود در آورد و زندگی جدیدی را شروع کرد. غزل که همه جوره به این مرد سوری اعتماد کرده بود کم کم شروع به ارسال عکسهای خود با آن مرد کرد. پسرم هر روز بیشتر از دیروز کنترل خود را از دست میداد و نمیتوانست بر اعصابش مسلط باشد.
او در بازار کار میکرد و اطرافیان چپ و راست غیرت و مردانگیاش را تحریک میکردند. در محله و خیابان مستقیم و غیرمستقیم با طعنه، آبروریزی غزل را به رخ ما میکشیدند و بابت این مسئله بحث و دعوا کرده بودیم. همسایهها کاملاً از شرایطی که اتفاق افتاده اطلاع داشتند اما به جای دلداری، احساسات پسرم را تحریک میکردند تا اینکه شوهرم و پدر غزل به ترکیه رفتند و او را برگرداندند.از سوی دیگر پدر غزل که برای بازگرداندن دخترش به ایران تلاش زیادی کرده بود، جزئیات سفر پرماجرای دخترش به ترکیه را بازگو کرد و گفت: خواستهاش مجازات سجاد است.
او در اینباره گفت: حدود یک هفته در کمپها و ادارات مختلف ترکیه دنبال غزل بودیم تا اینکه پلیس مرد سوری را در کمپ مرسین دستگیر کرد و ما توانستیم غزل را پیدا کنیم.
دخترم به اشتباه خودش اعتراف کرد و گفت: قاچاقچیان انسان او را به ترکیه کشاندهاند. میدانستیم ممکن است سجاد بلایی بر سر غزل بیاورد. به همین دلیل من او را به خانه خودم بردم اما یک روز بعد وقتی از خانه بیرون رفتم پدر سجاد به خانه مان آمد و از غزل خواست تا برای حفظ جانش همراه او به کلانتری بروند اما در میان راه سجاد جلوی ماشینشان را گرفت و دخترم را به قتل رساند. با اینکه سجاد برادرزادهام است اما من رضایت نمیدهم. از سجاد شکایت کردم و خواستهام قصاص است. حالا با گذشت بیش از 2 ماه از وقوع قتل دادستان اهواز از تکمیل تحقیقات در اینباره و صدور کیفرخواست خبر میدهد.
صادق جعفری چگنی در اینباره گفت: بهدنبال وقوع قتل زن جوان اهوازی و انتشار تصاویری از اقدام قاتل در یکی از خیابانهای شهر، عاملان این قتل دستگیر شدند. او ادامه داد: با رسیدگی فوقالعاده توسط بازپرس ویژه قتل مرکز استان، تحقیقات تکمیل و باتوجه به شکایت اولیای دم درخصوص متهمان ازحیث جنبهخصوصی و مطالبه قصاص و اقدامات مجرمانه دیگر متهم که باعث اخلال در نظم عمومی وجریحه دار کردن احساسات مردم شده بود، کیفرخواست صادر و برای آنها تقاضای اشد مجازات کرده و پرونده برای ادامه رسیدگی به دادگاه کیفری یک استان ارسال شد.
کمپلوی جنوبی، میدان کسایی؛ این میدان جایی است که شوهر جوان، سر ...مونا را جلوی چشم کسبه گرداند.
دور میدان تعمیرگاههای خودرو به چشم میخورند. دو روز پس از حادثه ظهر شنبه، اکنون به نظر میرسد یک روز عادی در حال سپری شدن است اما همچنان فضای سنگینی بر میدان کسایی حاکم است.
به سراغ یکی از کسبه میرویم، او یکی از تعمیرکاران این میدان است؛ وقتی درباره روز حادثه میپرسیم، میگوید: حادثه؟ این فاجعه بود؛ سه روز است که ما کسبه این میدان نمیتوانیم بخوابیم و حتی نمیتوانیم غذا بخوریم.
وی ادامه میدهد: در حال کار کردن بودیم که دیدیم یک ماشین سر میدان ایستاد و مردی پیاده شد و... بعد شنیدیم که جنازه را در خیابان ناصر خسرو انداخته و بقیهاش را به میدان کسایی آورده و گردانده است.
اهالی این میدان کسایی هنوز از دیدن آن صحنهها که جلوی چشمشان در بازار دیدند، شوکه هستند.
یکی از کسبه با انگشت به کنج آیلند گلکاری شده وسط خیابان اشاره میکند؛ لکه بزرگ خون روی جدول کنار گلهای بنفشه که خشک شده از آن روز مانده است.
هنوز نوارهای زرد رنگ "محدوده خطر" دورتادور باغچه بنفشهکاری در باد سرد تکان میخورند؛ محدوده غمباری است.
اهالی باورشان نمیشود که با چنین صحنهای مواجه شدهاند؛ استاد رنگآمیزی میگوید هنوز از دیدن آن صحنه نمیتواند خوب بخوابد. او که میگوید هنوز از دیدن این صحنه حالش بد است، انتظار دارد قاتل "قصاص" شود.
وی ادامه می دهد: کار پدر این دختر از کسی که این قتل را انجام داده، بدتر است. چطور جگرگوشهاش را گول زده و به کشور برگردانده و زنگ زده بیایند ...؟ مردم این منطقه بعد از دیدن این صحنه دچار مشکلات روحی و روانی شدهاند.
این کاسب در مورد قصاص قاتل از ما میپرسد و میگوید: با کسی که در انظار عمومی این کار را کرده است، چه برخوردی میشود؟ وقوع چنین فاجعهای ضعف قانون را نشان میدهد.
یکی دیگر از کسبه میدان کسایی میگوید: همین اطراف یک مدرسه دخترانه وجود دارد. همه ما با دیدن این صحنه جنایت حالمان بد شد.
به سمت خیابان ناصر خسرو میرویم؛ یک خیابان پایینتر از میدان کسایی، خیابانی دو طرفه که محل کسب و کار تعمیرگاهها و فروشگاههای مختلف است. این خیابان نسبتا شلوغ است.
هر چند به نظر میرسد فضای آرامی بر محله حاکم است اما چند روز پیش در همین خیابان، جنازه "مونا" در نزدیکی یک تایرفروشی رها شده بود.
زن میانسالی از اهالی یکی از فرعیهای خیابان ناصر خسرو که برای خرید به خیابان آمده است، جزئیاتی که دیده و شنیده را برای ما تعریف میکند: میگویند این دختر ۱۷ ساله یک فرزند دارد. پس از فرار او به ترکیه، یکی از اقوام که در ترکیه ساکن بوده آدرس دختر را پیدا کرده و به خانوادهاش داده بود.
وی میگوید: نوههایم از آن روز و دیدن آن صحنهها آنقدر ترسیدهاند که حتی میترسند به حیاط بروند.
یکی از زنان شاغل در یک فروشگاه در خیابان ناصرخسرو نیز میگوید: بعد از اینکه این دختر به ترکیه فرار کرده، شوهرش با او ارتباط برقرار کرده و به او گفته اگر برگردی با تو کاری ندارم و پس از آن پدرش دنبالش رفته و او را به کشور برگردانده است.
وی ادامه میدهد: این صحنه بسیار بد بود و همه اهالی محل ترسیدهاند. دختر یکی از دوستان ما که داشت از محل کارش برمیگشت تا از تاکسی پیاده شد با آن صحنه وحشتناک در این خیابان مواجه شده بود که از حال رفت و راهی بیمارستان شد.
این شهروند میگوید: چرا این کار را در ملاءعام انجام داده است؟ این کار بسیار بد بود.
این زن جوان میگوید: دوست "مونا" او را بازی داده و در ترکیه رهایش کرده است. بعد از این ماجرا، خانوادگی هماهنگ میکنند و دخترش را به کشور برمیگرداند.
وی ادامه میدهد: کار این دختر اشتباه بود، شوهرش هم کار بدتری انجام داد.