داستان دختر طلاقی که از خانه فرار کرده و الان خیابان نشین و معتاد است | بیچاره دختر نه پول نه کسی و نه جایی دارد!
زن جوان میگوید پدر و مادرش بعد از جدایی، هیچ کدام او را نپذیرند و همین شروع بدبختیهایاش بود.
همه چیز از یک عصر غمانگیز شروع شد. سارا در خیابان ماند. نه مادرش او را قبول کرد نه پدرش. سارا که حالا به خاطر حمل مواد و اعتیاد بازداشت شده است برای اعتمادآنلاین میگوید روزی که از طرف پدر و مادر طرد شد مواد کشید.
*چند سال است اعتیاد داری؟
پنج سال.
*چرا مواد میکشی؟
آدم معتاد چهکار میکند؟ مواد میکشد دیگر.
*چرا معتاد شدی؟
مواد آرامم میکرد، به بدبختیهایم فکر نمیکردم.
*اولین بار چطور مواد کشیدی؟
وقتی هفتساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. من تا 14 سالگی با مادرم بودم بعد مادرم ازدواج کرد و گفت دیگر نمیتواند از من مراقبت کند. گفت برو پیش پدرت. پدرم هم زن داشت با این حال رفتم. با نامادری نمیساختیم. دو سال با جنگ و دعوا زندگی کردیم اما بعد نشد. یک روز پدرم به موبایلم زنگ زد و گفت از مدرسه برو خانه مادرت. وقتی به مادرم زنگ زدم گفت خانه من نیا برو خانه پدرت! من در خیابان ماندم و همان موقع بود که مواد کشیدم.
*مواد را چطور تهیه کردی؟
در پارک خریدم. پدرم پول داده بود. وقتی گفت خانه من نیا، گفت برو با پولی که به تو دادم خرید کن، ببر خانه مادرت تا قبولت کند. وقتی مادرم گفت خانه او نروم، با پولی که داشتم مواد خریدم. با پسر جوانی که آنجا بود و نمیشناختمش مواد کشیدم و بعد هم به خانه او رفتم و مدتی با هم زندگی کردیم. بعد هم دیگر به مدرسه برنگشتم.
*خرج مواد را چطور تهیه میکردی؟
آن پسر مواد میآورد، من توزیع میکردم سهم خودم را هم برمیداشتم.
*خانوادهات دنبالت بودند؟
اولین بار که دستگیر شدم گفتند پدرم اعلام مفقودی کرده، بعد که من را پیدا کرد به دیدنم آمد گفت وقتی مادرت قبولت نکرد چرا نیامدی پیش خودم! دروغ میگفت میخواست عذاب وجدانش را کم کند. خودش هم من را از خانه بیرون انداخته بود.
*چند وقت است معتاد هستی؟
10 سالی میشود.
*همه این مدت در خیابان بودی؟
بعد از اینکه از آن پسر جدا شدم مدتی کارتنخواب شدم. یک بار تصمیم گرفتم ترک کنم که نشد. یعنی دوباره رفتم سمت مواد. مدتی در این خانهها که مخصوص زنان معتاد است ماندم. بعد هم دوباره افتادم به خیابان و بدبختی تا اینکه دستگیر شدم.
*نمیخواهی ترک کنی؟
برای کسی مثل من که تا این حد معتاد است ترک کردن معنایی ندارد؛ ما آنقدر میکشیم تا بمیریم. مرگ قسمت ماست، ما زندگی نداریم.
دیدگاه خود را ارسال کنید